جدول جو
جدول جو

معنی بی یدی - جستجوی لغت در جدول جو

بی یدی
(بی، یَ)
مرکّب از: بی + ید + ی، بی دستی. دست نداشتن، کنایه از بی قدرتی. (از یادداشت مؤلف)، در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مؤلف حدس زده اند که کلمه بی بدی (= ناچاری) ، بی یدی باشد:
ورم ضعیفی و ’بی بدیم’ نبودی
وآنک نبود از امیر مشرق فرمان
خود بدویدی بسان پیک مرتب
خدمت او را گرفته چامه بدندان.
رودکی.
دل بتو دادم و دلت نستدم
مردم دیدی تو بدین ’بی بدی’؟
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
بی مانند، بی نظیر، بی همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خودی
تصویر بی خودی
بی هوشی، بی حالی، آشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
لاقید، بی بند، بی علاقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی دین
تصویر بی دین
آنکه دین ندارد، لامذهب
فرهنگ فارسی عمید
(یَدْ)
مرکّب از: بی + ید، بی دست. که دست ندارد، بی قدرت. رجوع به ید شود
لغت نامه دهخدا
(سَشُ دَ)
میان دو دست. در پیشگاه. جلو. پیش. برابر.
- بین یدی ّ، میان دو دست من. در پیشگاه من. پیش من.
- بین یدیها، پیش آن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
لاقیدی. لاابالیگری. اطلاق. فراغت. خلاعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
(بی بَ)
چیزی که دارای بدی نباشد وعاری از عیب و نقص بود. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید تابنده او بی بدیست
همه کار و کردار او ایزدیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از به حدی
تصویر به حدی
به اندازه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقیدی
تصویر بیقیدی
لاابالیگری لاقیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قیدی
تصویر بی قیدی
آسانگیری بلغندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دیده
تصویر بی دیده
بی چشم، نابینا، کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دینی
تصویر بی دینی
لا مذهبی، بی کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رای
تصویر بی رای
بی تدبیر، بی اندیشه، بیفکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زنی
تصویر بی زنی
زن نداشتن همسر نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شکی
تصویر بی شکی
یقین، عدم تردید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شوی
تصویر بی شوی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آبی
تصویر بی آبی
بدون آب بودن فقدان آب، بی رونقی، بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بدل
تصویر بی بدل
بی همتا یگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ادبی
تصویر بی ادبی
عمل و کیفیت بی ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ادب
تصویر بی ادب
بی دانش، بی تربیت، گستاخ جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ید
تصویر بی ید
بیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صدا
تصویر بی صدا
خاموش ابانگ بی آواز، ساکت. یا حرف بی صدا. حرف صامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
بینظیر، بی مانند، بی مثل، بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بین یدی
تصویر بین یدی
میان دو دست، میان دو دست من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بی ارزش خرد که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدری
تصویر بی قدری
بی ارزشی، کم اهمیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قید
تصویر بی قید
بی علاقه، بدون دلبستگی، بی بند و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مدد
تصویر بی مدد
بی یار و بی معین، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی میلی
تصویر بی میلی
بتکنی بتکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی غمی
تصویر بی غمی
بی اندوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بیمی
تصویر بی بیمی
امنیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خدا
تصویر بی خدا
کافر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی بدیل
تصویر بی بدیل
بی همتا
فرهنگ واژه فارسی سره